اواخر ۲۰۱۹ که داشتم برای سال ۲۰۲۰ هدف‌گذاری انجام می‌دادم، یکی از مواردی که در نهایت ثبت کردم، کمتر کردن مدت زمانی بود که صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کردم. نکتهٔ مهمی که دوست دارم بهش اشاره کنم اینه که من در هدف‌گذاری‌های سالانه‌ام فقط هدف‌گذاری انجام می‌دم و به هیچ وجه «برنامه‌ریزی» نمی‌کنم. به این معنی که فقط چیزی که دوست دارم داشته باشم یا بهش برسم رو می‌نویسم و کاری به اینکه چجوری و با چه راه و روشی می‌خوام بهش برسم ندارم. اگر فرصتی باشه دوست دارم که از تجربهٔ حدودا ۸ سال اخیری که این کار رو انجام داده‌ام هم بنویسم.

شکست اول

اندازه‌گیری برای هر تغییری خیلی خیلی مهم است و بدون اندازه‌گیری در واقع فرصت رو برای گول زدن خودمون فراهم می‌کنیم. برای همین روی مرورگر این پلاگین رو نصب کردم تا مدت زمانی رو که در وب‌سایت‌های مختلف سپری می‌کنم رو اندازه بگیرم. روی گوشی هم این برنامه رو برای همین کار نصب کردم.

نتیجه خوشایند نبود. به صورت حدودی روزانه بیشتر از ۳ ساعت از زمانم رو صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کردم. از این زمان توییتر خان سهم قابل توجه ۸۰ تا ۹۰ درصدی رو به خودش تخصیص می‌داده. این شد که سعی کردم یکم زمان استفاده از توییتر رو کم بکنم. بعد از مدتی متوجه شدم که مجموع ساعت‌ها تقریبا تغییری نکرده و در کمال پررویی زمان توییتر رو اینستاگرام ربوده! که خوب چه کاریه. نه؟ همون برمی‌گشتم توییتر بهتر بود.

شکست دوم

بعد از بازگشت قهرمانانه به توییتر تصمیم گرفتم که اگر می‌خوام توییتر باشم حداقل فقط محتوای فاخر(!) توییت کنم و دیگه چرت و پرت توییت نکنم. حالا اینکه تعریف محتوای فاخر چیه و چرت و پرت چی حساب میشه، برای من این بود که اگر چیزی که می‌نویسم ارزش اینکه روش بیشتر فکر بشه، بحث بشه و … غیره داشته باشه ارزشمنده و چیزهایی مثل «وای! حالم بده …»، «وای! حالم خوبه …» و اساسا هرجور غر و حرف‌های سطحی چرت و پرت حساب میشن.

یه مدت کوتاهی این خوب جواب داد به نظرم و به حضورم در توییتر حس بهتری داشتم. ولی از اونجایی که از عنوان این پاراگراف میشه فهمید، این حس خوب دیری نپایید. اتفاقی که افتاد این بود که خیلی سریع محتوای فاخر کم آوردم و به جای چرت و پرت نوشتن، فقط چرت و پرت می‌خوندم. حتی گاهی اگر چیز ارزشمندی توییت می‌کردم خواه ناخواه از طریق کوت‌ها و رپلای‌ها فضا دوباره به همون چیزی که بود تبدیل میشد.

هر چند که این اتفاق شکستی در راستای کم کردن توییتر برام محسوب می‌شد، شروع یک اتفاق خوب بود. مطمئن نیستم که به خاطر عدم مشارکتم در تولید چرت و پرت بود یا نه، ولی در این دوره انگار که من خودآگاه شدم نسبت به اینکه چقدر فضای توییتر مسمومه و بعد از چند دقیقه توییت خوندن کاملا اثرش رو می‌تونستم تو حالم ببینم. و این شد که متوجه طعم تلخ توییتر شدم.

شکست سوم

حالا که دیگه توییتر برام منزجر کننده شده بود، کم کم رفتم به سمت اینکه بیشتر در Stackoverflow و GitHub و Medium و … وقت بگذرونم و خب نتیجه واقعا خوب بود. فقط تنها مشکلی که وجود داشت این بود که باز هم هر از گاهی به توییتر سر میزدم. اولش راضی بودم چون هدفم این بود که زمانش رو کم کنم و نه اینکه کاملا حذفش کنم. ولی در همون زمان کم، طعم تلخ توییتر اثر خودش رو می‌ذاشت. حالا برام سوال شده بود که چرا با این وجود باز هم برمی‌گردم و از توییتر استفاده می‌کنم.

قبلا دیده بودم که محمد هم تقریبا با همچین موضوعی داره دست و پنجه نرم می‌کنه. موضوع رو با محمد مطرح کردم و طی یک گپ نسبتا طولانی با همدیگه به این نتیجه رسیدیم که در نهایت ما دوست داریم که با دوستای نزدیکمون ارتباط داشته باشیم و به نظر می‌رسه توییتر بخشی از این نیاز رو داره پوشش می‌ده.

از اینجا بود که تصمیم گرفتیم یک «شبکهٔ اجتماعی خصوصی» راه بندازیم و اونجا با دوستامون ارتباط داشته باشیم. جزییات این قسمت رو نادیده می‌گرم و بعد از چند هفته آزمایش این ایده، متوجه شدیم که جواب نمی‌ده. هم دوستامون، هم خودمون علاوه بر اینجا، داشتیم به توییت کردن هم ادامه می‌دادیم.

واقعا چرا توییتر

به شکل اتفاقی با این ارائهٔ تد مواجه شدم و برای من در این موقعیت بی‌نهایت اثرگذار بود. پیشنهاد می‌کنم که حتما ارائه رو ببینید.

خلاصه بخوام بگم، اینکه فضای توییتر (یا هر شبکهٔ اجتماعی دیگه‌ای) ما رو تشنهٔ توجه می‌کنه و باعث میشه که تا مدام حواسمون به این باشه که تعداد فالورهامون چندتاس، چقدر لایک و ریتوییت و … می‌گیریم. این باعث میشه که حس رضایت درونیمون نابود بشه. مثل هر چیز اعتیادآور دیگه‌ای ما رو درگیر خودش می‌کنه و عملا همهٔ زندگیمون رو تحت تاثیر قرار می‌ده. در نهایت با کنار هم گذاشتن این‌ها، تصمیم گرفتم توییتر و اینستاگرام رو به صورت کامل از زندگیم حذف کنم. از گوشیم پاکشون کردم و در مرورگر هم ازشون خارج شدم.

موفقیت

بعد از کنار گذاشتن شبکه‌های اجتماعی با یک مقدار قابل توجهی زمان آزاد مواجه شدم که می‌تونستم برای کارهای دیگه ازشون استفاده کنم.

اینجا خوبه باز یه گریزی بزنم به اهدافم در سال ۲۰۲۰. یکی دیگه از چیزهایی که دوست داشتم بهش برسم، فعال‌تر شدنم در دنیای نرم‌افزارهای آزاد و متن‌باز، یا به قولی GitHub، بود. در نتیجه بخشی از زمانم رو به این مقوله اختصاص دادم و تا الان از نتیجه خیلی راضی‌ هستم. دوستان جدیدی هم از این طریق پیدا کرده‌ام که باهاشون یک سری ذهنیت و علایق مشترک دارم و این روابط برام ارزشمندن و ازشون حس رضایت درونی می‌گیرم.

در همین حوالی بود که مطالعهٔ کتاب کار عمیق (Deep Work) رو هم شروع کردم که بسیار تاثیرگذار بود و مهر تاییدی بود بر روی تصمیم حذف شبکه‌های اجتماعی و جایگزین کردنش با فعالیت‌هایی که برام ارزش و فایدهٔ بیشتری دارند.

طی مطالعهٔ کتاب، بلاگ نویسی برام ارزش خاصی پیدا کرد و گزینهٔ خیلی مناسبی به عنوان جایگزین برای شبکه‌های اجتماعی به نظرم اومد.

چرا بلاگ

در شبکه‌های اجتماعی ما زحمت خاصی برای تولید محتوا نمی‌کشیم و مستقل از کیفیت محتوا دوستانی داریم که به دلیل هزینهٔ خیلی کم، محتوای ما رو مستقل از اینکه چقدر واقعا ارزش داره می‌خونند و یک لایک هم می‌زنند تا ما خوشحال بشیم.

از طرف دیگه، هزینهٔ نوشتن یک پست بلاگ برای ما خیلی بیشتره و آدم‌ها هم تا زمانی که ارزش خاصی برای متن یا نویسنده‌اش قائل نباشند حاضر نیستند زمانشون رو برای توجه به اون محتوا صرف کنند.

خلاصه اینکه اگر من در بلاگم فقط چند نفر (یا حتی یک نفر) مخاطب داشته باشم که برای من یا نوشته‌های من آنقدر ارزش قائل هستند تا بخشی از زمانشون رو به من اختصاص بدن بسیار خوشحال‌ترم نسبت به این که در توییتر مستقل از ارزشی که رد و بدل می‌شه (یا در واقع نمی‌شه) هزار نفر مخاطب داشته باشم.

در نهایت همهٔ این‌ها باعث می‌شه تا من بتونم به جای توجه به لایک، ریتوییت، تعداد فالور و … روی کارهایی که دوست دارم متمرکز بشم. نوشتن برام بیشتر نوشتن باشه تا خونده شدن. به همین دلیل هم بلاگ شخصیم رو به مدیوم و ویرگول ترجیح می‌دم چون این سرویس‌ها هم به نسبت، ذات اجتماعی دارند.

متشکرم ازت که این چند دقیقه از زمانت رو به خوندن چیزی که نوشتم اختصاص دادی و خوشحال می‌شم اگر نظرت رو هم با من به اشتراک بگذاری.